چه چیزهایی را درباره تابلوی مونالیزا نمیدانیم؟!
اگر خوب به تابلوی مونالیزا دقت کنید، در دو طرف شانههای مونالیزا، دو نیم دایره میبینید که ظاهرا اشاره به چیزی ندارند. از آنجائیکه لئوناردو داوینچی کسی نیست که بیدلیل...
وقتی صحبت عکسهای معروف جهان به میان میآید، قطعا هیچ عکسی به اندازه چهره درون تابلوی جاودانه لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی شناخته شده نیستند. هنگامی که برای نخستین بار به موزه لوور پاریس رفته بودم تا این تابلوی معروف را ببینم، از دیدن آنهمه جمعیت که مشتاقانه برای دیدن تابلو یکدیگر را هل میدادند شوکه شده بودم. تقریبا همه آنها به یک وسیلهای میخواستند جلوتر بروند و از تابلو عکس بگیرند. به نظرم همه عکاس شده بودند! اتفاقا عکسهای خوبی هم از جمعیت جلوی تابلو گرفتم.
تابلوی مونالیزا یا همان لبخند ژوکوند در مرکز دید عکاسان قرار داشت و دارد. سالهاست که این تابلو یکی از بحث برانگیزترین عکسهای پرتره در جهان است. اما سوال این است که چرا؟ چه دلیلی دارد که این تصویر برترین پرتره جهان باشد؟ با توجه به اینکه ما به عنوان یک "عکاس امروز" در دوران تحول تکنولوژی هستیم و از ابزارهای بسیار پیشرفتهتری برای عکاسی استفاده میکنیم، چه چیزی در این تابلو است که هر سال اینهمه عکاس را به پاریس میکشاند تا این تابلو را از نزدیک تماشا کنند؟
در اینجا به برخی از وجوه علمی این تصویر برای عکاسان میپردازیم تا ببینیم که لئوناردو داوینچی حدود پانصد سال پیش چه نکاتی را برای پرترهای که کشیده، رعایت کرده است.
ترکیب بندی
وقتی امروز به تابلوی مونالیزا نگاه میکنیم و میبینیم چقدر ترکیببندی استاندارد و سادهای دارد، میفهمیم چطور توانسته خطوط جدیدی را برای استانداردهای قبل از خود وضع کند و چرا قرنهاست که عکاسان و نقاشان پرتره از این استاندارد برای پرترههای خودشان استفاده میکنند. در این ترکیببندی که به ترکیببندی ذوزنقهای معروف است، دستها در حالتی قرار میگیرند که در پایین تصویر از هم باز هستند و فرم آنها به گونهای است که ناخودآگاه چشم را به سوی چهره سوژه هدایت میکنند. این یکی از دلایلی است که وقتی به لبخند ژوکوند نگاه میکنید کمتر حواستان به دستهای سوژه است. شخصا معتقدم استفاده از این ترکیببندی بهترین روش برای عکسهای نیمتنه است تا در آن چهره بیشتر به چشم بیاید. دستهای باز یا زیر چانه هرگز نمیتوانند چنین تاثیری روی چشم بیننده بگذارند.
حالت یا پوزیشن
چهره مونالیزا امروز آنقدر برایمان تکراری شده که واقعا به لبخند زیبای او توجهی نمیکنیم. دیگر لبخند زدن جزئی همیشگی از عکسهای پرتره است. اما همین حالت در دورهای که لئوناردو تابلو را کشیده است، همانقدر انقلابی و بدعتگذار بوده است که امروز عکسهایی با اخم مدرن محسوب میشوند. در آن زمان تقریبا تمام پرترهها، از افرادی بودند که بسیار سیخ و سفت مینشستند و برای جدیتر شدن یادگار تمام عمرشان سعی میکردند بیشتر اخم کنند. در مقابل، تصویر مونالیزا در حالتی بسیار آرام و راحت گرفته شده است. او دستهایش را به راحتی بر نیمکت جلویش گذاشته است و به جای اینکه انگشتانش را مشت کند یا اسلحه یا قلمموی پر داستان نویسی را در دست بگیرد، به راحتی آنها را ضربدری و آزاد روی هم قرار داده است. چهره مونالیزا به این سو و آن سو خم نشده و به دوردستها هم نگاه نمیکند. نگاه او مستقیم به لنز دوربین لئوناردو دوخته شده است. همینطور برخلاف اغلب عکسهای زمان خودش که سعی میکردند با ترسیم تمام بدن در پرترههایشان لباسهای فاخر زمان خود را به رخ بکشند، تصویر کاملا نیمتنه است و موکدا چشم را تنها به چهره هدایت میکند. ضمنا هم سطح بودن چهره و چشمها نسبت به بیننده، حالتی بسیار صمیمی را القا میکند. برخلاف عکسهای آن دوره که در آنها معمولا برای بزرگ جلوه دادن سوژه، طوری پرتره را ترسیم میکردند که نگاه سوژه به طرزی رخوتناک از بالا به پایین و به سوی ما دوخته میشد.
زمینه
مقالات بسیاری درباره زمینه پشت عکس مونالیزا نوشته شده است و ما امروز میتوانیم برخی از نکات را از بین این نوشتهها برای مقصود خودمان استفاده کنیم. یکی از نکات ویژه در تابلوی لئوناردو این است که برخلاف تصاویر آن دوره که در آنها همه چیز، از سوژه جلوی تصویر تا صلیب نوک کلیسایی که در دوردست وجود داشت، همگی در فوکوس کامل ترسیم میشد، پس زمینه تصویر مونالیزا محو است!
اگرچه تصویر ظاهرا زمانی را در طول روز نشان میدهد، یعنی زمانی که دیافراگم لنز دوربین لئوناردو میبایست بسته باشد و عمق میدان بلندی به تصویر بدهد، اما او میدانسته که سالها بعد وقتی که دوربین اختراع میشود و عکاسان برای ایجاد عمق میدان کم و فوکوس قویتر روی سوژه دیافراگم دوربینشان را باز میکنند، زمینه تصویر بر خلاف آن چیزی که اغلب نقاشان انجام میدادند، محو خواهد شد. مسئله این است که امروز، محوشدگی زمینه تصویر پرتره با دیافراگم باز به یک قانون کلی تبدیل شده است. اما لئوناردو چقدر زیبا حدس زده است که برای فوکوس بیشتر روی چهره باید سعی کند زمینه تصویر را رسم کند ولی آن را از فوکوس خارج کند. او میتوانسته برای این منظور یک زمینه ثابت تک رنگ (مثل زمینههای رنگی اغلب پرترههای آن زمان) یا حداقل یک دیوار یا درخت رسم کند. اما منظره دوری را رسم کرده و بعد آن را محو کرده است.
نور
یکی از نکات بارز نوردهی در تصویر مونالیزا، استفاده از نور به منطور جهت دهی به چشم بیننده است تا بیش از هر چیزی به چشمها و دستهای سوژه توجه کند. در این تصویر جهت نور به طرز جالبی تنظیم شده، از بالا و سمت چپ سوژه، روی چهره تابیده است تا هم به چهره عمق ببخشد و هم تنها دستها و چهره را برجسته کند. این نور در عکاسی به نور هفت، پروانهای یا نوردهی رامبراندی معروف است و میتواند سایهای شدید را روی صورت سوژه ایجاد کند. در این حالت از نوردهی موضعی استفاده میکنند و معمولا در آنها تنها چهره نوردهی میشود و باقی بدن در سایه فرو میرود. از آنجائیکه در زمان لئوناردو نورها یا موضعی بودند یا محیطی (Ambiance) و همچنین به دلیل اینکه تصویر مونالیزا، به دلیل رسم شدن در محیط خارجی قائدتا باید دارای نور تخت یا محیطی باشد، او روش بهتری را برای کار انتخاب کرده است. استفاده از نور موضعی از بالا همراه با یک نور فراگیر کم رمق از روبرو برای نرم کردن سایههای تند چهره. یعنی همان کاری که ما امروز توسط Light Boxها یا همان فلاش چترهای پارچهدار انجام میدهیم.
پوشش
پوشش یا لباس مونالیزا همرنگ زمینه است. بدون هیچ زرق و برق یا طرح خاصی که آن را از زمینه جدا کند. تنها در لبه یقه و آستین لباس میتوان طرحهایی بسیار ظریف دید که نشاندهنده تمایز لباس از یک ردای ژنده است. اما بر خلاف رسم آن روزگار، همانطور که گفته شد هیچ نشانی از تزیین لباس در پرتره وجود ندارد. لئوناردو تعمدا میخواسته که نگاهها تنها به چهره و دستها دوخته شوند. بنابراین نه لباس را کهنه و پاره و نه آن را فاخر و مجلل رسم کرده است. لباس ساده ساده است و خبری از گوشوارهها و انگشترهای و گردن آوریزها وجود ندارد. همه چیز در خدمت برجسته کردن چهره زن است. بدون هیچ زیورآلات و تزئینی.
قاببندی یا فریمینگ
اگر خوب به تابلوی مونالیزا دقت کنید، در دو طرف شانههای مونالیزا، دو نیم دایره میبینید که ظاهرا اشاره به چیزی ندارند. از آنجائیکه لئوناردو داوینچی کسی نیست که بیدلیل جزئی را به تصویر اضافه کند و در آن زمان هنوز نقاشیهای مدرن با اجزای در هم و بیدلیل ابداع نشده بود، به نظر میرسد که این تصویر فعلی، قابی بریده شده از داخل تابلوی اصلی بوده است. بسیاری از هنرشناسان بر این باورند که این نیمدایرهها بخشی از پایههای سر ستونهای ایوانی است که گفته میشود سوژه در تصویر در آنجا نشسته است. اگر این حدس صحت داشته باشد، مسئله بسیار پیچیده میشود. چطور لئوناردو راضی شده است بخشی از نقاشی خود را برش بزند تا سوژه بهتر به چشم برسد. البته با توجه به هنر او، چنین کاری اصلا بعید نیست. او کسی است که به راحتی نتیجه دسترنج چند ماه خودش را فدای کادربندی بهتر عکس میکند. بنابراین کاملا محتمل است که او پس از آماده کردن تصویر تصمیم گرفته باشد عکس را ببرد و به اندازه فعلی درآورد.
رازآلود بودن
این تنها واژه توصیفی کامل درباره تابلوی مونالیزا است. این زن کیست؟ گفته میشود این تصویر، خود لئوناردو در قالب یک زن است. شاید هم همسر کسی است که این عکس را سفارش داده. زمینه داخل عکس چیست؟ چرا لبخند میزند؟ اصلا لبخند میزند؟
چیزهای رازآلودی درباره این تصویر وجود دارد. اینکه چطور لبخند او میتواند هم جذاب و فریبنده باشد، هم سرد و کنارهگیر. و اینکه تصویر چطور و چرا با این تکنیک نقاشی شده است. (متدی که لئوناردو در این تصویر به کار گرفته blurring نام دارد و در آن نقاش لبههای تصویر را محو رسم میکند. این تکنیک در آن زمان بسیار جدید و نادر بوده است). این کارها موجب میشود بیننده درگیر تصویر شود و با قوه تخیل خودش آن را در ذهن خود ادامه دهد. ایجاد حالتی رمزآلود در تصویر یکی از تکنیکهایی است که استاد فخرالدین در تصاویر پرترههای مشهور از آن استفاده کرده است.
گردآوری:
گروه فرهنگ و هنر سیمرغ