پرسه زنی در شهر به مثابه امری فرهنگی
گفتگو با ناصر فکوهی: پرسه زنی در شهر به مثابه امری فرهنگی
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
پرسه زنی چه تعریفی دارد؟ خوانش سنتی یا مدرن از پدیده ی پرسه زنی و امر روزمره چگونه است؟ مزایای شکلگیری آن برای شهروندان و شهر چیست؟
پرسه زنی را شاید بتوان مفهومی مدرن به شمار آورد که با انقلاب صنعتی و پیدایش فضاهای جدید شهری و به ویژه مفهوم «خیابان» آغاز می شود و در چارچوب این مدرن بودگی نه تنها مشروعیت دارد بلکه توصیه نیز می شود و بسیاری از نشانه گزاری های شهری و تصویر های شهر بر اساس آن تنظیم می شوند البته به این شرط محوری که حداقل آزادی های «سوژه» در بیان، ظهور، کنش و واکنش حرکت های کالبدی اش تحقق یافته باشد و سرکوب نشوند. از این رو، پرسه زدن را در این مفهوم قدیمی تری که با آن هم پوشانی معنایی دارد در تضاد است. این مفهوم در زبان فارسی با واژه «ولگردی» و واژگان مشابهی نمایندگی می شود که معادل هایی کمابیش مشابه نیز در زبان های دیگر دارند. اکثریت این واژگان دسستکم در جوامع متعارفی که ما می توانیم به آنها استناد کنیم، به جهان پیش از صنعتی شدن، پیش از ظهور شهرها به مثابه زیستگاه های اصلی انسان ها و پیش از «خیابان» به مثابه فضایی برای بیان ازاد موقعیت «سوژه» بر می گردند. بنابراین در آنها پرسه زدن نه مشروعیت دارد و نه توصیه می شود. ما در این موقعیت های فضایی نه با «خیابان» به مثابه مکانی برای مبادله حرکت و اندیشه در کنار کارکرد فیزیکی آن در جابه جایی کنشگران، بلکه صرفا با «راه»، «کوچه»، و ... به مثابه فضاهای «راهرو مانند» برای حرکت فیزیکی ، سروکار داریم و اگر چه در این راهرو ها با «گره» هایی برای توقف و حتی سرگرمی و یا کار روبرو می شویم، نفس پرسه زدن ، پذیرفته نیست. کسی که در فضای بیرونی است لزوما باید از «جایی» به «جایی» برود و قرار گرفتنش در فضا بدون آنکه بنا بر مبدا یا مقصد تعریف شود، از کنش او یک «تخطی» (transfgression) می سازد که نظام اجتماعی آن را نمی پذیرد زیرا نمی تواند آن را تعریف کند. پرسه زن، بدین ترتیب به یک «ولگرد» تبدیل می شود که هویت او عموما با هویت «دیگری» و «بیگانه» انطباق دارد و یا با هویت «مجنون» و «دیوانه» و در هر دو مورد به روشنی نوعی تهدید و خطر «متحرک» را نسبت به موقعیت ثابت کنشگران جوامع «ساکن» کشاورز القاء می کند. خطری که می تواند در نهایت در شکل سازمان یافته اش یعنی در کوچ نشینی یا زندگی عشایری به ویژه عشایر جنگجو تبدیل شود، که با واژگانی چون «چادر نشین» ، «صحرانشین»، «بربر» و ... در جوامع کشاورز و اسکان یافته همواره احساس خطر و ترس را به وجود می آورده اند.
پرسه زنی آیا صرفا نشانه ای برای علافی، ولگردی و دیگر کنش های پست و بی معنا محسوب می شود؟ وجه تمایز ولگردی و پرسه زنی در چیست؟
به این پرسش در بالا پاسخ دادم، اما باید اضافه کنم که ما با نوعی تداوم «عدم مشروعیت» پرسه زنی در نظام های مدرن که خود این کنش را به وجود آورده اند نیز روبرو هستیم و این ما را نسبت به موقعیتی که بالاتر در جوامع پیش صنعتی به آن اشاره کردن در جایگاه متفاوتی قرار می دهد. در جامعه مدرن نیز از «ولگردان خیابانی» ، «هدف ها» و غیره سخن گفته می شود. حتی می توان گفت در این جامعه می توان در فضای واحدی مثلا یک خیابان یک نفر را پرسه زن تلقی کرد و به کنش او مشروعیت داد ، مثلا گردشگران یک خیابان بزرگ تجاری که مغازه ها را ورنداز می کنند، و کسان دیگری را در همان خیابان «ولگرد» نامید. حال پرسش این است که چه چیزی این دو گروه را از یکدیگر متمایز می کند. واقعیت این است که در اینجا نظام اجتماعی در قالب نظام هژمونیک قدرت است که این دو را از یکدیگر تفکیک می کند، نظامی که خود را به سطح نظام نشانه شناختی، نمادین و زبان شناختی جامعه نیز تعمیم داده و بنابراین کنش ها و واکنش های خاصی را چه در کنشگران متعارف و چه در کنشگران نماینده نظم و کنترل بدن ایجاد می کند. یکی دو مثال کوچک در این مورد می زنم: اگر کسی که در خیابان حضور دارد در «سیمای ظاهری خود» کسی «به نظر نیاید» که توانایی خرید از مغازه های آن خیابان را داشته باشد و یا به هر دلیلی «تصور شود» قصد او انجام «کار دیگری» است، به سرعت در سطح نظام های زبان شناختی، نمادین، نشانه شناختی و در رابطه با کنشگران به یک عامل «مزاحم» یعنی کسی تبدیل می شود که نباید «آنجا» باشد و این از یک پرسه زن یک «ولگرد» را می سازد: اولی دارای مشروعیت است و دومی فاقد مشروعیت. اما اگر بپرسیم چرا نظام اجتماعی چنین می کند، این مقوله ای طولانی است و به نیاز نظام های اجتماعی به کنترل کالبدی، فضایی، جغرافیایی و حتی نشانه شناختی و نمادین کنشگران خودشان بر می گردد.
آسیبهایی که به یک فرد پرسه زن در جریان پرسه زنی متحمل آن می شود چیست؟ آیا جامعه این کنش را به عنوان یکی از المان های لاینفک زندگی شهری پذیرفته است؟
جامعه مدرن در فضاها و زمان های خاصی از خود که بنا بر فرهنگ، و میزان درونی شدن فرایندهای دموکراتیک بسیار متفاوت هستند، پرسه زنی را به رسمیت شمرده و تشویق کرده و از آن حمایت می کند. حتی گفتم، وجود پرسه زنان برای یک خیابان، می تواند ارزش آن خیابان را در سطح شهر بالا ببرد. همین را درباره مراکز تجاری نیز می توان گفت چه در ایران و چه در کشورهای دیگر از جمله در اروپا و آمریکا، بخش بزرگی از کسانی که به چنین فضاهایی وارد می شوند، لزوما قصد خرید یا استفاده از خدمات واحدهای تجاری یا خدماتی آنها را ندارند. و این واحد ها نیز با جذاب کردن خود، با تبلیغات و سرو صدا هایی که به راه می اندازند لزوما به دنبال مشتری مستقیم نیستند. همین که جمعیت زیادی به یک خیابان یا یک مرکز تجاری بیاید، نوعی موفقیت به حساب می آید البته به شرط آنکه مشخصات ظاهری، بدنی، رفتاری ، نشانه شناختی این کنشگران با آنچه انتظار می رود، همحوانی داشته باشد. اما اگر ما نوعی گسست را در اینجا ببینیم، بی شک با یک تنش روبرو خواهیم شد زرا پرسه زنان یه ولگردان تشبیه خواهند شد. اجازه بدهید این نکته را نیز اضافه کنم که در زبان کنشگران اجتماعی لزوما برای کنش پرسه زنی از این واژه استفاده نمی شود. مثلا در فارسی بسیار از واژه های مبهم و گاه غیر واقعی همچون «خریداران» ، «مردم»، «جمعیت» و غیره استفاده می کنند. در نهایت برای پاسخ به پرسش شما هر اندازه «شهر مدرن» در کنشگران آن اعم از آنها که در مرکز قدرت هستند و آنها که در حاشیه قدرتمند درونی تر شده و بهتر فهمیده شود، امکان و آزادی پرسه زنی نیز افزایش می یابد. هر چند بنا بر مورد ما تقریبا به جز استثناهایی (مثلا محله هایی از نیویورک، لاس وگاس، یا سایر شهرهای جهانی) هرگز به آزادی مطلق پرسه زنی نمی رسیم و در فضاها و زمان هایی خاص، پرسه زن مشروعیت خود را از دست داده و خود را باخطر تبدیل شدن به ولگرد روبرو می کند.
جوانانی که با ماشین در شهر پرسه می زنند و وقت می گذارند کجای تعریف پرسه زنی قرار می گیرند؟
باید در هر پرسش مشخص باشد که ما از کدام جوانان در چه شهری و چه زمانی صحبت می کنیم وگرنه نمی توان پاسخ چندانی به پرسش شما داد. فرض من آن است که منظور شما، جوانان گروه های مرفه یا نیمه مرفه در شهرهای بزرگ کشور خود ما هستند. این رفتار به نظر من، رفتاری آسیب شناسانه است. اینکه یک فرد در شرایط کنونی جهان (بحران انرژی و آلودگی) از وسیله نقلیه خود به عنوان یک ابزار «سرگرمی» استفاده کند که شاید کارکرد اصلی پرسه زنی باشد، به خودی خود و در همه جا، یک کنش آسیب شناسانه است. اما در چارچوب کشور ما، این کنش نه تنها یک آسیب است بلکه یک کژکارکرد نیز هست. به این دلیل ساده که کاری که قاعدتا باید دارای فضایی مشروع، برنامه ریزی شده و مورد پذیرش اجتماعی باشدو یا احساس و حالاتی که باید چنین جایگاه ها و فضاهایی داشته باشند، چنین نقاطی را نمی یابند بنابراین در جای دیگر بروز می کنند که همانگونه که هر روز شاهد آن هستیم به مصیبت های اجتماعی منجر می شود: وجود ثروت نفتی و یا ثروت های باد آورده این امکان را می دهد که جوانان به جای کار کردن به تفریح با خودروی خود و صرف انرژی و آلوده سازی و ایجاد حطر برای دیگران بپردازند، در حالی که این نیازها به هیجان، تحرک، شور و شادی و نشاط باید فضاهایی می داشتند که در آنجا ارضا می شدند و نه در صحنه جاده ها و معابر رفت و آمد. باراین نظام اجتماعی در این زمینه به نظر من سهمی از مسئولیت را دارد که این طبعا سهم مسئولیت کنشگران را از میان نمی برد.
آیا پرسه زن یک ساخت شکن است که به تعلیق کلان روایت های ایدئولوژیک-آکادمیکِ مسلط برخاسته؟
در شرایط عادی یک شهر مدرن ابدا چنین نیست. مثلا کسی که در نیویورک یا پاریس یا یک شهر بزرگ دیگر در ساعاتی متعارف در خیابان پرسه نمی زند، کاری کاملا «متعارف» و همانگونه که گفتم مورد تایید نظام اجتماعی انجام می دهد. مشکل زمانی ظاهر می شود که ما تصور کنیم که مثلا می توان یک شهر چند میلیونی را همچون یک روستا مدیریت و کنترل کرد که طبعا چنین چیزی ممکن نیست اما حتی تلاش کوچکی برای این کار نه تنها جز به صورت لحظه ای پرسه زنی را متوقف نمی کند بلکه سبب سرایت آن به صورتی غیر متعارف و آسیب زا می شود که بیشتر شکل واکنشی دارد تا کنشی. آدم ها به خیابان می آیند تا صرفا با ممنوعیت به خیابان آمدن مقابله کنند و این یک واکنش آسیب زا است که دارای پی آمدهای منفی زیادی است. مثالی برای شما بزنم، ما در جامعه کنونی خود تعداد زیادی زنان تحصیلکرده و با سرمایه فرهنگی بالا و همین طور مردان جوان با این مشخصات داریم، اینکه نتوانیم برای این افراد کار مناسب تامین کنیم، سبب می شود آنها را در اشکالی اغلب آسیب زا به سوی خیابان ها هدایت کنیم. این گروه ها ممکن است هنجار شکنی کنند اما این هنجار شکنی بیشتر از آنکه گویای مخالفت آنها با هنجارها باشد، گویای واکنشی است که نسبت به تحمیل شدن چنین هنجارهایی دارند. کنشگر بدین ترتیب از یک موجود مسئول به یک موجود عاطفی تبدیل می شود و این امر خطرناکی به ویژه در یک کلانشهر است.
قدرت و مقاومت در حیطه ی بازی پرسه زن چگونه تبیین می شود؟ آیا کنش پرسه زن به تعبیری مقاومت و اعمال قدرت از سوی افراد حاشیه ای و اقلیت است؟
در شرایطی که موقعیت های متناقض و غیر قابل دفاع به وجود بیایند بی شک چنین است: مثلا ما نمی توانیم خیابان ها و مراکز خرید بزرگ و جذاب بسازیم و سپس انتظار داشته باشیم هیچ کس برای پرسه زنی به آنجا نیاید . این گونه اعمال یعنی ایجاد موقعیت های متناقض در کوتاه مدت ایجاد تنش اجتماعی می کنند و در دراز مدت به استحاله موقعیت های پیشین در موقعیت های جدیدی می شوند که در فرایندی آسیب زا انجام می گیرد و از این رو همواره تهدید آمیز باقی می ماند.
پرسه زدن در شهر چه سن و سالی را می طلبد؟
سن و سال در اینجا بنا بر اینکه از کدام فضا و کدام زمان برای پرسه زنی صحبت می کنیم متفاوت است. در کشور ما برای نمونه، پارک ها در ساعات آغازین صبخ بیشتر عرصه افراد مسنی است که به جستجوی همدم و همزبانی به پرسه زنی مشغول می شوند و در ساعات پایانی روز، عرصه افرادی که اغلب در موقعیت های حاشیه ای و نزدیک به جرم قرار گرفته اند. مراکز تجاری ما عرصه هم خانواده ها است و هم جوانانی که به جستجوی مبادله اجتماعی با یکدیگر به آنجا می ایند و غیره. در یک شهر مدرن همه افراد به نوعی پرسه می زنند. «ناشناس» بودن در این شهرها، یکی از امتیازات بزرگی است که دارند بنابراین هر کس می تواند در ساعات و فضاهای خاصی برای خودش در شهر بگردد و قدم بزند بدون آنکه کسی او را بشناسد و یا مزاحمش شود. البته کسانی که دارای اوقات فراعت بیشتری هستند، بیشتر هم پرسه می زنند زیرا پرسه زنی را بنا بر تعریف باید در حوزه اوقات فراعت تعریف کرد.
آیا پرسه زنی بویژه در مورد نوجوانان وجوانان به نوعی فرار از حضور در خانه است؟
باز هم بستگی دارد که از چه جامعه و چه زمانی صحبت می کنیم. در شهرهای بزرگ صنعتی در دورانی خاص، به ویژه در ایالات متحده در سال های بین دو جنگ و پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج دسته های جوانان شهری شکل گرفتند که به آنها «گنگ» می گفتند و ریشه کلمه گانگستر نیز همین است. این دسته ها که گاه بزه کار نیز بودند ، راهی برای فرار از خانواده و پیوستن به گروهی از دوستان بودند. بعدها در شهرهای بزرگ این پدیده گسترش زیادی یافت هم در شکل آسیب زای آن و هم در شکل متعارف آن در قالب گروه های دوستی. امروز این پدیده باز در هر دو شکل در کشور ما نیز وجود دارد. واقعیت این است که عرصه عمومی و در شهرهای بزرگ «خیابان» پهنه ای جغرافیایی- زمانی است که امکان نوع دیگری از اجتماعی شدن را به نوجوانان و جوانان می دهد و بنابراین برای آنها جذابیت دارد به ویژه اگر خانواده آنها بیش از اندازه آمرانه با آنها رفتار کنند. به نظر می رسد که این گونه اجتماعی شدن بهر رو برای نوجوانان و جوانان لازم است، زیرا نخستین تمرین برای ورور به جامعه به حساب می آید اما توصیه جامعه شناسان و روان شناسان عموما آن است که در این زمینه کنترل خانوادگی کنابیش باقی بماند بدون آنکه فشار زیادی به نوجوان یا جوان بیاید، اما برای آنکه آنها را از تهدید های «خیابان» محفوظ بدارند. در نتیجه یافتن راهی بینابین خانواده به عنوان هسته ای محافظت شده و خیابان به مثابه مدل کوچکی از جامعه باز شاید بهترین روش برای اجتماعی شدن در چوامع کنونی باشد.
در حوزه ی مطالعات فرهنگی کنش "پرسه زن" (به مثابه ی کسی که مولد و آفرینش گر و هم چنین مصرف کننده ی "فضا" و ژرفای "امر روزمره" هست )چگونه توضیح داده می شود؟
اگر منظور شما از «مطالعات فرهنگی» همان گرایشی است که در جهان به این نام خوانده می شود و نه لزوما آنچه در ایران به عنوان یک رشته تشکیل شده است، یعنی منظور مکتب بیرمنگام است. در نظر متفکران این مکتب پرسه زنی، به شدت با دموکراتیزه شدن امر فرهنگی پیوند می خورد. مصرف فرهنگی بدین ترتیب به زمینه ای برای تولید فضا از خلال بدن و رفتارهای بدنی تبدیل می شود. خیابان و روزمرگی، فضاهایی هستند که نه تنها به وسیله اشیاء و ساخت های فیزیکی بلکه به وسیله رفتارهای فرهنگی مثل مصرف به وجود می آیند و این مصرف از جمله گذران اوقات فراعت، می تواند وباید به صورت فرهنگی تعریف شود. بنابراین پرسه زنی خود نوعی مصرف فرهنگی است که به زنجیره ای دیگر از مصرف های فرهنگی دامن می زند. و البته جدا کردن این مصرف ها و رفتارها از یکدیگر اغلب ناموجه و غیر واقعی هستند: رفتارهایی مثل مطالعه، سینما رفتن، دیدار از نمایش های خیابانی و یا تالاری، قدم زدن در پارک، نشستن در فضاهای عمومی و غیره...
شما در جایی گفته اید :"دوران معاصر دوران «فضا و جغرافیا»ست؛ و مفهوم تاریخ متزلزل شده است؛ رویکرد تاریخ گرا مکان های واقعی مثل سالن های تئاتر، پارک، پاساژ ها و کافه ها را در تقابل با مکان های اساسا غیر واقعیِ "آرمان شهر" ها قرار داده و همت به نادیده انگاشتن فضا ها و جغرافیای زندگی روزمره می گمارد تا بتواند حاکمیت خود را بر زندگی روزمره به تصویر بکشد. "چگونه می شود پرسه زنی را با مفاهیم فضا و جغرافیا تحلیل کرد؟
مفهوم تاریخ در متنی که به آن اشاره می کنید به دو حوزه اشاره دارد نخست اندیشه تاریخ گرایانه و جبری که این توهم را به وجود می آورد که به دلایل ساختاری «عاملیت» کنشگر اجتماعی در قالب های زمانی – مکانی روزمرگی (یا زمان حال) بسیار محدود است در حالی که ما اغلب با عکس این امر روبروئیم. و از سوی دیگر اشاره به نوعی تاریخ گرایی کلاسیک دارد که درک زمان را در قالب تاریخ به مثابه یک روایت واحد نظم یافته و قابل نظم یافتن مطرح می کند، در حالی که روزمرگی چه در قالب زمان «حال» و چه در قالب روایت های متعدد از «گذشته» این رویکرد را نفی کرده و در قالب «عاملیت» کنشگر، تاریخ را بازسازی می کند و این رویکرد به آنچه امروز تاریخ فرهنگی نامیده می شود و در مفاهیم و تحلیل های خود به صورت گسترده ای از فضا و زمان در قالب های فردی و انعطاف پذیر و متکثر بهره می برد قرار می گیرد.
بنابراین پرسه زنی را می توان با قرار دادن آن در فضا ها و زمان ها به گونه ای که خود کنشگر آنها را دریافت و تبیین می کند و به گونه ای که در یک یا چند روایت تاریخی از میان روایت های بی شمار بازسازی می شوند، قرار داد و از این راه به درک بهتر و تحلیل عمیق تری از فرهنگ مورد استناد و کنشگران آن دست یافت.
در مطالعات فرهنگی معاصر "تاریخ فضا" هست که تعیین کننده ی مفصل بندی بین سوژه، فضا و گفتمان است. تشریح ارتباط بین سوژه، فضا و گفتمان در رویکرد مطالعات فرهنگی چگونه به درک و کشف "پرسه زنی" و واقعیت امر روزمره می انجامد؟
همانگونه که گفتم، رویکرد نظری در اینجا از یک سو رویکرد مطالعات فرهنگی در مفهوم بیرمنگامی آن است یعنی مصرف فرهنگی گسترده به مثابه مهم ترین امر اجتماعی که خود ساختارها و کنش های اجتماعی را به وجود می آورد و از طرف دیگر تاریخ فرهنگی، یعنی قرار دادن کنش های اجتماعی در روایت های تاریخی قابل انعطاف و غیر ثابت و بنابراین با قابلیت تفسیر پذیری بالا. اگر مبنای بحث را همین بگیریم. تا زمانی که فضا، زمان، سوژه و گفتمان به دقت روشن نشوند نمی توانیم از مفصل بندی بین آنها با دقت سخن بگوئیم. شکی نیست که این مفصل بندی ها وجود دارند اما بسیاری دیگر از ترکیب ها را نیز می توان به آنها اضافه کرد. ما همان اندازه به اهمیت روزمرگی و موقعیت های «حال» اهمیت می دهیم که به سایر ابعاد اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، روانی ، بیولوژیک و غیره و بنابراین اگر قرار باشد، تاکید بر روزمرگی و زمان «حال» به هر شکل ما را به سوی نوعی جبرگرایی هدایت کند باز هم دچار همان خطاهایی خواهی شد که ساختارگرایان. در نتیجه پیشنهاد ما آن است که بتوانیم، رفتارهای اجتماعی را در تعدد و گوناگونی و در پویایی یا دینامیسمشان درک کنیم که لزوما نمی توانند نظم را نشان دهند و یا نوع خاصی از نپم را حمل می کنند که به شدت متغییر و تحلیل آن بسیار سخت است. پرسه زنی در این حال ابعاد مشکل تری نیز دارد که به ماهیت غیر ساختارمند آن و به ترکسیب های گروهی بر می گردد که عوموما در آن به چشم می خورد. در این حال به نظر من نیاز به استفاده از روش هایی همچون روش شناسی مردمی (اتنو متدولوژی) و تحلیل بی نهایت خرد (میکروسکوپیک) هست که امروز با فراوانی و در دسترس بودن ابزارهای ثبت (عکاسی، فیلمبرداری) کار بسیار ساده تری از گذشته است.
منبع :ویژه نامه «شهر و فرهنگ» شماره 2، تیر ماه 1390